عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 12 آبان 1392
بازدید : 362
نویسنده : آرمان راد

باز این چه شوره است که در خلق عالم است **** باز این چه نوحه چه عزا و چه ماتم است.
تسلیت به مناسبت سرور و سالار شهیدان .
تو دلت یه صلوات بفرست.


تاریخ : سه شنبه 7 آبان 1392
بازدید : 302
نویسنده : آرمان راد

چرا مادرمان را دوست داریم؟ چون ما را با درد بدنیامی‌آورد و بلافاصله با

لبخند می‌پذیرد چون شیرشیشه را قبل از اینكه توی حلق ما بریزند ،

پشت دستشان می‌ریزند چون وقتی توی اتاق پی پی می‌کنیم

 زیاد با ما بداخلاقی نمی‌کنند

و وقتی بعدها توی تشکمان جی جی می‌کنیم آبروی ما را نمی‌برند

و وقتی بعدها به زندگی‌شان‌ گند می‌زنیم  فقط می‌گویند:

خب جوونه دیگه، پیش میاد! چون وقتی تب می‌کنیم، آن‌ها هم عرق می‌ریزند

چون وقتی توی میهمانی خجالت می‌کشیم و توی گوششان

می‌گوییم سیب می خوام، با صدای بلند می‌گویند منیر خانوم

بی زحمت یه سیب به  این بچه بدهید و ما را عصبانی می‌کنند

 و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک می‌زند، با پدر دعوا می‌کنند

 چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک  بخاری بلند می شود

که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد

چون وقتی تازه ساعت یازده شب یادمان می افتد كه فلان كار را

كه باید فردا در مدرسه تحویل دهیم یادمان رفته،بعد از یك تشر خودش

هم پابه پایمان زحمت میكشد كه همان نصف شبی تمامش كنیم

چون وسط سریال‌های ملودرام گریه می‌کنند

چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر  و ذکرش این است که مبادا

فروشندگان  بی انصاف سر طفل معصومش را  کلاه گذاشته باشند

چون شبهای امتحان و کنکور پابه ‌پای ما کم می‌خوابد اما کسی نیست

که برایش قهوه بیاورد و میوه پوست بکند

به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما، گریه می‌کند و نذر می کند و پوتین‌هایمان

 را در هر مرخصی واکس می‌زند

چون وقتی شب عروسی ما داماد ازش خداحافظی میكند با چشمانی پر از

اشك سفارشمان را میكند ما را به داماد میسپارد

چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب  به دستش می دهیم یک طوری

تشکر می کند  که واقعا باور می‌کنیم شاخ قول شکانده‌ایم

چون موقع مطالعه عینک می‌زند و پنج دقیقۀ بعد در حالیكه عینكش به چشمش

است میپرسد:این عینك منو ندیدین؟

چون هیچوقت یادشان نمی‌رود که از کدام غذا بدمان می‌آید و عاشق كدام غذاییم

،حتی وقتی که روی تخت بیمارستانند و قرار است ناهار را با هم بخوریم

چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان این است كه وای بچم خسته شد بسكه مریض داری كرد

و چون هروقت باهاش بد حرف میزنیم و دلش  رو برای هزارمین بار میشكنیم،چند

روز بعد  همه رو از دلش میریزه بیرون وخودش رو  گول میزنه كه :‌بخشش از بزرگانه

چون مادرند ! اگه تا اخر خوندی و یه جوری نشد حالت؛ بدون که حالت خوب نیست؟؟


تاریخ : چهار شنبه 1 آبان 1392
بازدید : 354
نویسنده : آرمان راد

این روز به مناسبت تکمیل تصرف امپراتوری بابل به دست ارتش ایران

(اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد) و پایان دوران ستمگری در دنیای

باستان برقرار شده است . ۲۵۴۴ سال پیش در همین ماه اعلامیه

تاریخی کوروش بزرگ در زمینه حقوق افراد و ملل انتشاریافته بود

که نخستین سنگ بنای یک دولت مشترک المنافع جهانی و

هر سازمان بین المللی بشمار می آید.


تاریخ : چهار شنبه 1 آبان 1392
بازدید : 452
نویسنده : آرمان راد

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .


تاریخ : چهار شنبه 1 آبان 1392
بازدید : 397
نویسنده : آرمان راد

عمر شما از زماني شروع مي شود که اختيار سرنوشت
خويش را در دست مي گيريد .

"کوروش کبیر"


تاریخ : چهار شنبه 1 آبان 1392
بازدید : 357
نویسنده : آرمان راد

دشوارترين قدم، همان قدم اول است .

"کوروش کبیر"


تاریخ : چهار شنبه 1 آبان 1392
بازدید : 387
نویسنده : آرمان راد

آفتاب به گياهي حرارت مي دهد که سر از خاک بيرون آورده
باشد .

"کورش کبیر"



تاریخ : چهار شنبه 1 آبان 1392
بازدید : 474
نویسنده : آرمان راد



من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت،

من خوشی های بسیار خواهم آورد من
ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد،

زیرا شادمانی او شادمانی من است.

"کوروش کبیر"


تاریخ : چهار شنبه 1 آبان 1392
بازدید : 366
نویسنده : آرمان راد

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .


تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 424
نویسنده : آرمان راد


تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 1239
نویسنده : آرمان راد


تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 396
نویسنده : آرمان راد


تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 312
نویسنده : آرمان راد


تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 491
نویسنده : آرمان راد


تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 326
نویسنده : آرمان راد


تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 412
نویسنده : آرمان راد


تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 392
نویسنده : آرمان راد

1375904011322502_large


تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 358
نویسنده : آرمان راد


تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 330
نویسنده : آرمان راد


تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 296
نویسنده : آرمان راد


تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392
بازدید : 509
نویسنده : آرمان راد


تاریخ : یک شنبه 14 مهر 1392
بازدید : 345
نویسنده : آرمان راد

مهد علیا زنی قدرتمند و بااراده بوده که ایران رو همواره عاشقانه

دوست داشته... اگر اشکال های شرعی داشته (که واقعا بعید

میدونم) به خودش مربوط میشده...

چیزی که به ما مربوطه خدماتی است که برای این آب و خاک انجام داده

... دیالوگی در سریال سالهای مشروطه به امیر کبیر خطاب میشه امیر:

باید بره تا کبیر شه... امیر کارهایی که لازم بود رو انجام داد. هم به اسلام

هم به  ایران خدمت کرد

اما هرکسی میاد و بعد مدتی میره این مدت دست خداس و شاید

مهد علیا وسیله بوده... و البته موضوع دیگه ای هم هست که مهد علیا

فقط در عزل امیر نقش داشته

و تا حدودی با قتل امیر مخالف هم بوده... مهدعلیا فکر ازدواج با امیر رو داشته

اما وقتی امیر با خواهر شاه ازدواج میکنه به مرز جنون میرسه و شخصیتش

خاکستری میشه اون موقع است که کلنل فرانت و آقاخان نوری تمام سعی

خودشون رو میکنن تا بتونن مهدعلیا رو راضی به این کار کنن تا جلوشون

رو نگیره... این که مهدعلیا سرپرست قاتلان امیر کبیر بوده شایعاتی است که برای

بزرگتر کردن مرگ امیر به خورد مادادند... سرپرستان حکومت باید از پس

اوضاع کشور بربیان(شاهان) وگرنه قرار ن

یس صدر اعظم برای کشور با درباریان بجنگه... فکر ما از ریشه خرابه...

بیاین به روشنی نگاه کنیم... مهد علیا زنی فوق العاده بوده که حق اونه

در تاریخ بهتر از او یاد بشه... راستی کدام مورخی زمان آخرین ملاقات

امیر و مهدعلیا اون جا بوده که

بفهمه و ثابت کنه که امیر به اون روسپی گفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

متشکرم که وقتتون رو به این مطلب اختصاص دادید..


تاریخ : شنبه 2 شهريور 1392
بازدید : 356
نویسنده : آرمان راد


تاریخ : دو شنبه 28 مرداد 1392
بازدید : 366
نویسنده : آرمان راد
 
این پست رو حتما حتما بخونید
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست.
 
میگن عروس رفته تو اتاق
 
لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته،
 
در را هم قفل کرده. دامادسروسیمه پشت در راه
 
میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه.مامان بابای
 
دختره پشت در داد میزنند: مریم ،
 
دخترم ، در را باز کن.مریم جان سالمی ؟؟؟
 
آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده
 
در رو می شکنه میرند تو.مریم ناز مامان بابا
 
مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده.
 
لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ،
 
ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه
 
نگاه می کنند. کنار
 
دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده.
 
بابای مریم میره جلو
 
هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ
 
را بر میداره، بازش
 
می کنه و می خونه :
 
 
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو.
 
آخه اینجا آخر خط
 
زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه
 
همیشه آرزوت همین
 
بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو
 
حرفام ایستادم. می بینی
 
علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
 
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم
 
حرفای تو را می
 
شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم
 
یا تو یا مرگ، تو
 
هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی
 
تو کجایی؟! داماد
 
قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری
 
داره لباس
 
عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت
 
تا آخرش رو
 
حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت.
 
حالا که
 
چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ،
 
همه زندگیم مثل یه
 
سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد،
 
یادته؟! روزی
 
که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟!
 
نقشه های آیندمون، یادته؟!
 
علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه
 
زندگیشون بودیم پا روی
 
قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه
 
پرتت کرد بیرون که اگه دوستش
 
داری تنها برو سراغش.
 
 
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری
 
اسمشو بیاری. یادته اون
 
روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه
 
می کنی چشمات قشنگتر
 
می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام
 
به اندازه کافی قشنگ
 
شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر
 
غریب که چشمات تو
 
چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه
 
تو چشمام. روزی که
 
بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم
 
که دستاش خالی
 
بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من
 
تو نگاه تو بود نه تو
 
دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم
 
یا تو یا مرگ. پامو از این
 
اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم
 
ببینم بجای دستای
 
گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین
 
جا تمومش می کنم.
 
واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی
 
می دیدی رنگ قرمز
 
خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای
 
نوشتن ندارم. دلم ب
 
رات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح
 
چشمات پیشه رومه.
 
دستمو بگیر. منم باهات میام ….
 
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر
 
جنازه ی دختر قشنگش
 
ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت
 
بهت زده و داغدار پشت
 
سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در
 
یه قامت آشنا می بینه.
 
آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه،
 
صورتش با اشک یکی
 
شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی
 
حرفها توش بود. هر دو
 
سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود.
 
پدر علی هم اومده
 
بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه
 
پسرش به قولش عمل
 
کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و
 
کتاب عشق علی و مریم
 
بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده
 
و اشکای سرد دو مادر
 
و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده
 
گذر زمانه و آینده و باز
 
هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…

تاریخ : یک شنبه 13 مرداد 1392
بازدید : 411
نویسنده : آرمان راد

 

روش های پیدا کردن خواستگار (طنز)

                       

1)روش جزوه ای(مخصوص دانشجویان): در این روش شما در راه پله دانشگاه کمین کرده و مقداری برگه دستتون میگیرید و سوژه مورد نظر رو مد نظر گرفته,در این هنگام برخورد شدیدی با طرف کرده و برگه ها پخش زمین میشود و شادوماد خم میشه برگه ها رو جمع کنه و ی دل نه صد دل زیرچشی عاشق شما میشه

شانس های ازدواج : دکترx, مهندس y, من و....(کمترین احتمال)

2)روش اشرف خانومی: در این روش شما به همراه اشرف خانوم و دوستان دم در نشسته و سبزی پاک میکنید, کلم خورد کرده و سرکه اضافه میکنید,پس از چند روز آنها شما را عروس گلم صدا کرده و صاحب خواستگار میشوید.

شانسهای ازدواج: رضا کچل, اکبر قصاب, علی مکانیک, موری عقرب, بهزاد کلاغ من و....

حتما ادامه مطلب رو بخونید.


تاریخ : یک شنبه 13 مرداد 1392
بازدید : 359
نویسنده : آرمان راد

هر کجا هستی باش ، به درک

پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال خودت!!!

اصن خاک تو سرَت …

((سهراب سپهری اعصابش خورده هیچی نگید))


تاریخ : یک شنبه 13 مرداد 1392
بازدید : 398
نویسنده : آرمان راد

من و تو پشت پناه همیم ولی هر دومون دستامون خالیه
باید جای من باشی تو زندگی بفهمی نداری چه بد حالیه

باید جای من باشی تا حس کنی چقدر سخته عشقت بلرزه صداش
ببینی چطور حاظری جونتو بدی تا یه رویا بسازی براش

من از دلخوشی های این زندگی مگه چی به جز حقمو خواستم
یه دنیا زمین خوردم از بچه گی که یه جا رو پای خودم وایسام

تو میتونی مرهم بسازی از عشق که زخمات ٬ زخم های کاری نشن
یه چیزی باید باشه تو زندگی که حرفای خوبت شعاری نشن
تو این روزگار عجیب و غریب > تو با با عشق موندی کنارم هنوز
ازم هیچ چیزی نمیخوای چون > چقدر بشنوی ندارم هنوز

آدم وقتی پای دلش واسته تهش هر چی باشه خودش خواسته
آدم تا نمونه به پای خودش نمیتونه به پای کسی واسته

تو با عشق موندی کنارم که من یه جایی تو این زندگی گل کنم
تو رو دوست دارم همین کافیه ! یه دنیا رو با تو تحمل کنم


تاریخ : یک شنبه 13 مرداد 1392
بازدید : 350
نویسنده : آرمان راد

هی بگین انگلیسی آسونه...!!!

سه جادوگر به سه ساعت سواچ نگاه میکنند؛

کدام جادوگر به کدام ساعت نگاه میکند . .

حالا به انگلیسی ترجمه کن!!!!! .

Three witches watch three Swatch watches Which witch watch which Swatch watch

روایت داریم 3نفر بعد از خوندن این دیوونه شدن 


تاریخ : پنج شنبه 27 تير 1392
بازدید : 427
نویسنده : آرمان راد

یه وقت هایی میری رو پست و عکسهاش یه کامنتی بزاری حرف دلتو بهش بگی که چقدر برات عزیزه.... ولی میبینی خیلی ها اومدن حرف های تورو بهش میزنن:عزیزم.عاشقتم.فدات شم.... تو میمونی ویه دنیا حرف نگفته...فقط واسش لایک میزنی... کاش... بدونه این لایک یعنی یه دنیا بغض و حرف....


تاریخ : سه شنبه 18 تير 1392
بازدید : 426
نویسنده : آرمان راد

موجودی است بیکار که 4 سال از عمر خود را به شکل خودجوش هدر میدهد و حتی برای این کار در ازمونی به نام کنکور شرکت کرده و خود را به اب و اتش میزند. قوت غالب این موجود سیب زمینی و تخم مرغ میباشد. از فعالیت های روزانه وی میتوان به پرسه زدن در محوطه دانشکده،‌تیکه انداختن به استاد، رفتن به فیس بوک با وایرلس دانشگاه به هر بدبختی که شده،خوابیدن،و خیره شدن به جزوه ی استاد برای دقایقی و سپس دور انداختن آن اشاره کرد.

این موجود به شدت علاقه مند است که وی را مهندس و دکتر صدا کنند و از شنیدن این لغات حس وصف ناپذیری به وی دست میدهد. اگر همه شرایط مهیا باشد این موجود 10 روز یکبار به یاد حمام رفتن میفتد و خود را گربه شور میکند.( البته این موضوع بیشتر در مورد گونه ی نر مشاهده شده است )

(ادامه در ادامه مطلب)


تعداد صفحات : 13


از همه چی هست اینجا

شما جزء کدام گروه سنی هستید؟؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان   پاتوق  و آدرس   armanrad.lxb.ir   لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 383
تعداد نظرات : 154
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شبی در کهکشانها


دانلود آهنگ

RSS

Powered By
loxblog.Com